آرشیو شماره‌های مجله

آرشیو شماره‌های مجله
لطفا برای دریافت شماره‌های مجله روی عکس کلیک کنید

۱۳۹۲ خرداد ۳۱, جمعه

آشکارسازی؛ بایدها و نباید ها (قسمت دوم)

راز اقلیت (شماره سوم، دی و بهمن91)

افراد همجنسگرا، جهت‌گیری جنسی خویش را شناسائی می‌كنند و سپس آن را در یك دنیای ناپذیرا و بی‌رحم و خشن آشكار می‌كنند! این موضوع اغلب از دید افراد دگرجنس‌گرا عجیب به نظر می‌آید. سوال آنها این است که چرا باید افراد همجنس‌گرا شخصیت و وجهه‌ی اجتماعی خود را نزد خانواده و دوستان و همکاران‌شان به خطر بیندازند؟ اصلا چه دلیلی برای انجام چنین کار احمقانه‌ای وجود دارد؟! آنها اغلب میگویند «شما اینگونه آفریده شده‌اید!؟ بسیار خب! اما دلیلی ندارد که این موضوع را همه جا جار بزنید! میتوانید آن را پنهان نگه دارید! این به نفع خودتان و اطرافیان شماست». اما آیا این پنهان کاری واقعاً به نفع ماست؟ شاید اگر از دید آنها(دگرجنس‌گرایان) به ماجرا نگاه کنید این ادعا درست باشد. آشکارسازی میتواند حرکتی جنون آمیز، ناگهانی و احمقانه باشد اگر در مورد چیستی و چگونگی آن نیندیشیده باشیم. 
اما پژوهش‌های زیادی حاکی از آن است که آشکارسازی، برای افراد همجنسگرا و روابط آنها بسیار خوب و مناسب است (كاین، 1991، كارون و یولین، 1997، لاسالا، 1997). اما این در شرایطی است که عاقلانه آشکارسازی کنیم. 
گاه، آشکارسازی در کوتاه مدت، به خوبی حل و فصل میگردد اما اثرات دراز مدت آن تا سالها بعد، باقی می‌ماند. این امرخصوصاً در مواردی که آشکارسازی برای اطرافیان نزدیک صورت میگیرد محسوس تر میگردد. به همین دلیل همیشه بیاد داشته باشید که نکته‌ی مهم تر از خود اشکارسازی، این است که این آشکارسازی را برای چه کسی انجام می دهیم؟ اجازه دهید در این زمینه مثالی بزنیم.



دوست همجنس‌گرایی داشتم که برای مدت سه ماه دریک پانسیون ساکن شده بود. او در طی این سه ماه با هم اتاقی‌اش رفاقت خوبی به هم زد. هم‌ اتاقی او ذهن روشنی داشت و آنها در بسیاری زمینه‌های سیاسی و عقیدتی با هم گفتگو و بحث و تبادل اطلاعات داشتند. ناگفته نماند که در خلال یک گفتگو دوست ما متوجه شد که هم اتاقیش دیدگاه خوبی نسبت به همجنس‌گرایان ندارد. با این حال به جای اینکه از کوره در برود یا رگ‌های گردنش را متورم کند، به رابطه خوب خود با هم اتاقی ادامه داد و درعوض سعی کرد با دلایل علمی و منطقی در مورد همجنس گرایی به او آگاهی بدهد. حتی در خلال جریان تبادل اطلاعاتی که با او داشت، چندین کتاب و مطلب علمی در این باره برای او ایمیل فرستاد وبه شیوه ای نامحسوس- یعنی به همان شیوه ای که باهم بحث های اجتماعی-سیاسی میکردند- هم اتاقیش را در این رابطه نیز به چالش کشید و به تفکر وادار کرد... .
خلاصه اینکه آنها سه ماه خیلی خوب را با هم سپری کردند. از قضا در این مدت هم اتاقی حسابی شیفته شخصیت دوست ما شده بود و پذیرش و شناخت خوبی بین آنها به وجود آمده بود. دوست ما میدانست که این رابطه خوب یک رابطه موقتی و مدت دار است و بنا بر شرایط طرفین و طبیعت زندگی در پانسیون، امکان تداوم زیادی ندارد. دوست ما بعد از چهار ماه باید آنجا را ترک میکرد. این بود که در پایان آخرین روزی که درپانسیون گذراند هم اتاقی‌اش را به شام دعوت کرد. آنها آخرین لحظه‌های خود را نیز با خوبی و خوشی سپری کردند. سه روز بعد از خداحافظی و ترک پانسیون، دوست ما ایمیلی به هم اتاقی سابقش فرستاد و در آن ضمن ابراز دلتنگی برای او و یادآوری خاطرات خوب گذشته، برای او آشکارسازی کرد! 
حتماً میتوانید باقی این ماجرا را حدس بزنید؟ هم اتاقی ابتدا خیلی شوکه شده بود. او مدام با خودش فکر میکرد که: « یعنی من چند ماه با یک همجنس‌گرا زندگی کردم؟ پس چرا او هیچ گاه طوری رفتار نکرد که من حتی شک کنم؟ وای خدای من! من حتی در حضور او نیمه برهنه میشدم. حتی نزدیک به او میخوابیدم! با او بیرون میرفتم. با او غذا میخوردم. با او قدم میزدم. با او در مورد مسایل شخصیم صحبت میکردم. اما... او شبیه هیچ کدام از تصورات من نبود....! ازنظر روانی کاملا سالم به نظر می‌رسید! آدم قوی و بدون عقده‌ای بود! هیچ وقت از نگاه‌های او معذب نشدم! هیچگاه... اهل شب گردی و قمار و بد مستی هم که نبود! ادم بی‌قیدی نبود... برای خودش چهارچوب و مرز داشت.. حتی به اصولی پایبندی داشت که بعضا من جدی نمیگرفتم شان....! خلاصه اینکه شبیه تصورات ذهنی من از همجنسگراها نبود...!» 
این، نمونه ای از یک اشکار سازی موفق است. چرا می گوییم موفق؟ به چندین دلیل: اول اینکه تاثیرگذار است. چهره ای که دوست من از خودش در این مدت بروز داده بود به قدری مثبت و درخشان بود که باعث شد هم اتاقی‌اش انگیزه پیدا کند تا در مورد همجنس گرایی بیشتر بداند. این دو آدم دیگر بنا نبود یکدیگر را ببینند. دوست من از زندگی هم اتاقیش خارج شده بود. بنابراین هیچ فشاری برای تداوم رابطه وجود نداشت. هم اتاقی صرفاً به دلیل اگاهی بیشتر در این مورد به مطالعه بیشتر پرداخت تا پرده از رازی بردارد که سه ماه نتوانسته بود کشفش کند! دوم اینکه هیچ تلاشی برای متقاعد سازی با اصرار و سماجتدر این آشکارسازی دیده نمی‌شود. دوست من قبلاً اطلاعاتی در این زمینه مطرح کرده بود -اما نه از باب متقاعدسازی. بلکه صرفاً درحد تبادل اطلاعات- در گام آخر، او فقط خودش را معرفی کرد: «ببین! این من هستم رفیق!». 
سوم: این آشکارسازی به نحوی صورت گرفت که به هیچ کس/ چیز/ رابطه ای کمترین تهدید و آسیبی وارد نکرد. اگر دوست من در ابتدای همان روز اولی که وارد پانسیون میشد به هم اتاقی‌اش میگفت: «ببین من همجنس گرا هستم!» چه اتفاقی می‌افتاد؟ قطعاً رابطه از همان ابتدا مختل میشد یا اصلاً شکل رفاقت به خود نمیگرفت. 
اگر در اواسط رابطه و هنگامی که فهمید هم اتاقیش تفکرات نادرستی در مورد همجنس‌گراها دارد با خشم یا بی‌قراری سعی میکرد او را متقاعد کند که اشتباه فکر می‌کند چه؟ رابطه به بن بست می‌رسید و خشم و عصبانیت غیرقابل توجیه دوست ما هم اتاقیش را مشکوک یا حتی منزجر می‌کرد. 
اگر شب آخر در هنگام غذا خوردن در رستوران این نکته را چشم در چشم هم اتاقی مطرح میکرد چطور؟ ممکن بود هم اتاقی از بی‌صداقتی او در طی این مدت شاکی شود یا درساده ترین حالت در شوک فرو برود و از مهمانی شام خاطره بدی به یاد می‌ماند. 
اما در اغلب موارد، ما با کسانی سرکار داریم که روابطمان با آنها دائمی است. در اینگونه موارد عوامل متعددی دینامیسم رابطه را تحت تاثیر قرار میدهد. وابستگی های بین طرفین زیاد است. ترس از طرد شدن در فردی که میخواهد آشکارسازی کند از یک سو و احساس خشم یا ترحمی که آشکارسازی در طرف مقابل بر می انگیزد از سوی دیگر ممکن است طرفین را وادار به رفتارهای افراطی نماید. فرض کنید میخواهید برای دوست ده ساله تان آشکارسازی کنید. این دوست همجنس شما و ازنظر عاطفی به شما بسیار نزدیک است. آدم نسبتاً سنتی وملاحظه کاری است و بطور کلی دربرابر چیزهای جدید/ناشناخته کمی گارد دارد. حتی اگر با یک غذای جدید مواجه شود. حال بهترین راه چیست؟



برای پاسخ به این سوال باید ابتدا از خودمان بپرسیم که چرا میخواهیم برای این فرد خاص آشکارسازی کنیم ؟
فرض کنیم جواب شما این است : « خب... او بهترین و نزدیکترین دوست من است. فکر میکنم صمیمیت ما به حدی رسیده که دیگر بین ما هیچ چیز پنهانی و هیچ راز مگویی وجود ندارد و آنقدر با او احساس نزدیکی میکنم که حس میکنم باید این اخرین نقاب را هم بردارم تا دیگر بین ما هیچ پرده و فاصله ای نباشد ...» حالا باید از خودتان بپرسید که ایا او هم نسبت به شما همین حس را دارد؟ آیا او هم معتقد است که شما بهترین دوستش هستید؟ آیا او هم دیگر هیچ چیز مگو و رازپنهانی از شما ندارد؟ اگرپاسخ به این سوال مثبت باشد، به نفع شماست . ولی اگر چنین نباشد ، این اشکارسازی ممکن است برای شما از نظر عاطفی آسیب زا باشد . شما با یک نفر به قدری احساس نزدیکی میکنید که نهانی ترین راز زندگیتان را به او میگویید در حالی که در زندگی او چنان فرد معمولی و درجه دومی هستید که او به سادگی شما را کنار میگذارد و این افشاگری شما بیشتر از چند دقیقه ذهن او را مشغول نمی کند.
مقصود از این مثال این نیست که شما باید فقط برای افراد دوستان خیلی صمیمی تان آشکارسازی کنید. بلکه منظور این است که باید هر احساس و جریانی که در رابطه بین شما هست دو طرفه باشد. شما باید برای او حدی از اهمیت را داشته باشید تا به خودش زحمت بدهد در مورد گرایش شما و رازی که برایش فاش کرده اید کمی فکرکند. 
در درجه بعد باید احتمالات را بررسی کنید. فرض کنید که دوست شما به شدت در برابر گرایش شما واکنش منفی نشان داد و خواست که سریعاً این رابطه را قطع کند. به این فرض که میرسید باید یک تصمیم مهم بگیرید... : آیا آشکارسازی برای این دوست آنقدر در زندگیم اهمیت دارد که بخاطر آشکار کردن گرایشم ، دوستی ام با او را از دست بدهم؟
اشتباهاتی که دوستان همجنسگرای ما در جریان اشکار سازی شان مرتکب میشوند بیشتر در پاسخ به این سوال رخ میدهد. اغلب ما در این مرحله با احساسات شدیدی مواجه میشویم که تصمیم گیری درست را برایمان دشوار میسازد. گاه دیده میشود که آنها میگویند: «من همینم که هستم! هرکس مرا دوست دارد باید واقعیت وجودی مرا بپذیرد. اگر هم نمیتواند خب بهتر است همین حالا راه ما از هم جدا شود.» این یک نتیجه گیری احساسی است. شما باید اولاً ضرورت آشکارسازی و ثانیاً زمینه اعتقادی، شخصیتی فرد را درنظر بگیرید. 
بعضاً از دوستانی میشنوم که میگویند من در کلاس (درحضور همه همکلاسی هایم) آشکارسازی کردم! این حرکات بیشتر احساسی و از سر هیجان هستند و در درازمدت – به ویژه در فرهنگ بسته ی جامعه ما- پیامدهای جالبی ندارند. شما نمیتوانید در ارتباط با یک جمع همانند یک فرد رفتار کنید . اینگونه موارد در درازمدت بیشترین میزان پشیمانی را ببار می آورند. 
واکنش های رایج افراد بعد از آشکارسازی خصوصاً اگر با واکنش منفی ، طرد امیز یا اجتناب دیگران مواجه شوند عبارتست از احساس تنهایی، خود- دلسوزی کردن، خود را حق به جانب دانستن و خشم. 
در شماره بعد درباره این واکنش ها و نیز اختصاصاً در باره آشکار سازی برای خانواده صحبت خواهیم کرد . تجارب آشکارسازی خود را با ما در میان بگذارید .
صدرا اعتمادی
روانشناس بالینی

۲ نظر: